غوره

تولد غوره جون-قسمت دوم

  القصه.... ما ساعت 6:30 وارد اتاق عمل شدیم و پزشک بیهوشی اومد و گفت که چی دوست داری؟؟!منم که از شانسم تازه شروع به سرچ راجع به روشها کرده بودم و از اونجایی که مشکل داشتم و نمی خواستم بچه بیشتر ازاینها اذیت شه گفتم که اسپاینال میخوام و نازکترین سوزنشو برام بیاره که خداییش هم رفت،آورد و کارش هم فوق العاده بود. من حتی یکروز هم نه سردرد داشتم و نه کمر درد. بعد تیم شکافنده و دوزنده و...اومدن و کارو شروع کردن.جلو چشمای من هم یه پرده کشیدن که نبینم.حس هم که نداشتم!اما سرانجام ساعت7:40 دقیقه زندگی ما با ورود دختر نازنینمون عطر و بویی تازه گرفت....  وقتی بهم نشونش دادن حس کردم عین خودمه ... تا یک ساعت بعد من تو ریکاوری بودم و د...
1 اسفند 1391

تولد غوره جون!قسمت اول

از روز هفتم مهرماه بود که من حس کردم غوره کوچولو کمتر تکون میخوره و شیطونیاش کم شده!از!ما رفتیم بیمارستان بهمن که رییس بخش زنان اونجا از دوستای خانوادگیمون بودن.امااز اونجایی که پنجشنبه بود و همه دکتر خوبا میرن مرخصی،این دوستمون نبودن.خلاصه بعد از کلی سوال و جواب یکی از ماماهای بخش از من تست  NST که مریوط به ضربان قلب جنین میشد رو گرفت. در نتیجه گفتن که حرکات کمه ولیکن جای نگرانی نداره و برین خونتون!ماهم جمع و جور کردیم و رفتیم. روز نهم مهر(شنبه) بود که بنا به اصرار عموی شوشو که متخصص بیهوشی بیمارستان چمران بودند ما برای دیدن بیمارستان و همچنین آشناشدن با دکتر اشتری (که عموجان ازشون تعریف میکردن) با هم قرار گذاشته بودیم.منم ساعت 5بود ...
23 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به غوره می باشد