سورپرایز بزرگ!
سورپرایز بزرگ سال٨٩
Chapter1
روز١١ اسفند بود که من برخلاف میل باطنیم (چون مطمئن بودم خبری نیست)یه بی بی چک استفاده کردم و در کمال ناباوری دیدم که بعلهههههههههه مثل اینکه خبراییه!اما فکرکردم که حتما اشتباهه.فرداش چهارشنبه ١٢ اسفند از شوشو جونم خواستم بهترین و گرونترین بی بی چک بازارو بگیره و یعدش بود که ما فهمیدیم که داره میاد!یعنی که مطمئن شدیم که یه خبرایی هست!
راستشو بخواین من که شوکه بودم.به خودم می گفتم تا آزمایش نرم هیچی معلوم نیست.پنجشنبه شب مهمون داشتیمو وقت نشد برم دکتر.موند واسه جمعه.من نمی خواستم فعلا به هیچکسی بگم.یکم هم سرماخورده بودم همینو بهونه کردمو با مامانم رفتیم بیمارستان میلاد.با یه بدبختی مامانو پیچوندمو رفتم به دکتر گفتم که آزمایش بنویسه.شنبه رفتم آزمایش و عصر دوشنبه به همراهی شوشو جون رفتیم پیش یه دکتر خیلی بداخلاق نزدیک محل کار خودم.از همه چی پشیمونم کرد.بهش گفتم که من هم رفتم موهامو برای اولین بار در طول زندگیم دکلره و رنگ کردم و هم دندونپزشکی رفتمو عکس از دندونم گرفتم.گفت عیبی نداره!خلاصه ما با کلی دلهره و اضطراب اومدیم بیرونو رفتیم دارو خونه کلی قرص ویتامین و امگا٣ و...خریدیم و اومدیم خونه.با شوشو جون هم قرار گذاشتیم تا نرفتیم سونو و مطمئن نشدیم همه چی مرتبه به هیچکی نگیم.بعد از بررسی های بسیار هم تصمیم گرفتیم از بیمارستان صارم که نزدیک خونمون بود استفاده کنیم .منم طی تماسی متوجه شدم که چهارشنبه ها دکترها ویزیت می کنن و رسپشن هم منو که می خواستم با خود دکتر صارمی قرار بگذارمو به دکتر نبوی ارجاع داد و گفت که از شاگردهاشه.خلاصه ما اولین ویزیتو با ایشون رفتیم و قرار بر این شد که هفته بعد برای سونو برم بیمارستان.